ادم به اجبار که نمیتونه کسی و پیش خودش نگه داره

 من وظیفه خودم دونستم نا شناس بهش تولدش و تبریک بگم

 دیگه فکر کنم کافی باشه تلاشم برای اینکه بخوام اونو پش خودم نگهدارم 

خب نمیخواد دیگه زورکیه مگه

 منم دلم نمیخواد پیش خیلیا باشم

 باید سعی کنم که دیگه برام مهم نباشه 

 یه روزی بود که نمیشناختمش یه روزی میرسه که دیگه کلا نمیبینمش حتی سر یه  کلاس

خودم مبتلا کنم به استرس و اضطراب بیخ.دی که چی بشه

انقدر حساس شدم الکی که نفسم سنگین شده بود نمیتونستم نفس بکشم

از من دیوونه تر وجود داره اخه

 تازه خوبه خودمم میدونم  نه حسی هست نه رابطه خاصی قبلا بوده

 فقط بخاطر چی ؟ بخاطر اینکه یکی از دستم ناراحت شده ؟ خب  خدا به خدا بودنش نمیتونه همه بنده هاش و راضی کنه من بنده خدا میتونم

 از اون حرفاست 

 عین دو سال قبل که این ادم و نمیشناختم باید یاد بگیرم الانم برام غریبه بشه 

:)

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چگونه فضانوردان سفرهاي فضايي انجام مي دهند پایگاه فرهنگی، علمی، سیاسی و اجتماعی کانون فرهنگی مبین هر چی که بخوای هست بهترین گنج یاب 09102191330 روز مرگی ها پروژه ایران ریپورتاژ Jaggerynd202 seite